فعالیت زیاد، به تعویق انداختن افکار منفی و بازگشت به استودیو و شروع کار، فعلا این راهکارها به ذهنم رسیده./
فعالیت زیاد، به تعویق انداختن افکار منفی و بازگشت به استودیو و شروع کار، فعلا این راهکارها به ذهنم رسیده./
بعد از اون هیچکس دیگه اونطور نگاهم نمیکنه، اونطور با عشق و تحسین و غرور، اون نگاهها زخم همیشه باز من خواهد موند، تا اخرین نفس./
بعد از اون هیچکس دیگه اونطور نگاهم نمیکنه، اونطور با عشق و تحسین و غرور، اون نگاهها زخم همیشه باز من خواهد موند، تا اخرین نفس./
کوه رو روی شونه هام حمل میکنم، یک اندوه سنگین و غریب توام با ترس از دست دادن و یک پرسش کریه و سمج: چقدر زمان دارم؟
با همه ی وجودم «تاسیان» رو زندگی میکنم./
کوه رو روی شونه هام حمل میکنم، یک اندوه سنگین و غریب توام با ترس از دست دادن و یک پرسش کریه و سمج: چقدر زمان دارم؟
با همه ی وجودم «تاسیان» رو زندگی میکنم./
یه دختر فوق العاده شاد و شیطون و بامعرفت بود، بعد سالها امروز تلفنی حرف زدیم، جالبه همون احساس راحتی و نزدیکیِ اون روزهای دور؛هنوز بینمون بود، شنبه ی آینده قراره ببینمش و خوشحالم.
یه دختر فوق العاده شاد و شیطون و بامعرفت بود، بعد سالها امروز تلفنی حرف زدیم، جالبه همون احساس راحتی و نزدیکیِ اون روزهای دور؛هنوز بینمون بود، شنبه ی آینده قراره ببینمش و خوشحالم.
گفت سوال همیشگیتو بپرس: من بعد چند وقت میتونم بیام دیدنت؟!
گفت سوال همیشگیتو بپرس: من بعد چند وقت میتونم بیام دیدنت؟!
یادت همیشه هست، میسوزونه و خاکستر میکنه و کاری از دستم برنمیاد.
به وسعت همه ی دنیا دلتنگتم، دلتنگ صورت ماهت، چشمهای درخشانت و خنده هات.
پونزده سال از پرواز تو گذشت و غمت هنوز هم تازه ست ساناز،
تازه، بی رحم و جانگزا./
یادت همیشه هست، میسوزونه و خاکستر میکنه و کاری از دستم برنمیاد.
به وسعت همه ی دنیا دلتنگتم، دلتنگ صورت ماهت، چشمهای درخشانت و خنده هات.
پونزده سال از پرواز تو گذشت و غمت هنوز هم تازه ست ساناز،
تازه، بی رحم و جانگزا./
روحم از این تنهایی عمیقا نفس کشید، شب ها دو ساعتی این مرد رو میبینم و گپ میزنیم و مجددا فردا تمام روز تنهایی و خلوت.
روحم از این تنهایی عمیقا نفس کشید، شب ها دو ساعتی این مرد رو میبینم و گپ میزنیم و مجددا فردا تمام روز تنهایی و خلوت.
نکن هموطن، اخر تسمه تایم پاره می کنی!
نکن هموطن، اخر تسمه تایم پاره می کنی!
این مقارن شدن همزمانِ ناامیدی از اطرافیان؛ شاید حکمتی داره. هر چه که هست تجربه ی تازه اییه اونهم در اوج ضعف و ناتوانی جسمانی، شاید باید اتفاق میافتادن تا چشمهام باز بشه./
این مقارن شدن همزمانِ ناامیدی از اطرافیان؛ شاید حکمتی داره. هر چه که هست تجربه ی تازه اییه اونهم در اوج ضعف و ناتوانی جسمانی، شاید باید اتفاق میافتادن تا چشمهام باز بشه./
بعضی بودن ها هستن به جبران تمام نبودن ها، زندگی همیشه در این مورد در حقم سخاوتمند بوده./
بعضی بودن ها هستن به جبران تمام نبودن ها، زندگی همیشه در این مورد در حقم سخاوتمند بوده./
میهن
پاندا
هایلی
فروتلند
مکنزی
دومینو
برنارد