فیکول
banner
phantasma.bsky.social
فیکول
@phantasma.bsky.social
باز خدا رو شکر بیشتر دعواها رو فقط توی سرم با مردم می‌کنم، وگرنه الان خیلی شرمنده‌تر می‌شدم.
November 15, 2025 at 7:17 PM
دل ببندیم به این ابرهای کمرنگ امروز که یواش یواش زیاد شن و بارون بیاد؟
November 14, 2025 at 4:04 AM
دارم از سردرد له می‌شم. لعنت به عطر و آفتاب و سایر موارد.
November 13, 2025 at 11:21 AM
اشاره به اختلاف نظر سیاسی داشتن با دیگری، حتی هنگام مرثیه‌سرایی برای خودکشی‌اش. چه چیزهایی دیدیم ما تو این زندگی.
November 13, 2025 at 4:45 AM
من بنده‌ی آن دمم که آفتاب نسبتش با زمین اینه: چند لکه‌ی نور این ور و اون ور. ولی متأسفانه مراعات نمی‌کنه و میاد کل کوه رو روشن می‌کنه.
November 11, 2025 at 7:42 AM
یک سگ خیلی گنده اون بیرون زندگی می‌کنه که به نظر می‌رسه ما رو به فرزندی قبول کرده و واجب می‌دونه دنبال ما همه جا بیاد. امشب وقتی رفتیم بیرون داشت اون ور جاده با یک کیسه پلاستیکی بازی می‌کرد و به ارتفاع قد من می‌پرید بالا و پایین و خوشحال بود./
November 10, 2025 at 5:53 PM
از لحاظ سطح اعصاب، پتانسیل دارم که به کله‌ی اینهایی که شلنگ آب رو میارن و کف پیاده‌رو رو می‌شورن شلیک کنم.
November 10, 2025 at 12:12 PM
دود شهر کش اومده تا اینجا. پروردگارا! یک ذره باد و بارون تو بساطت نیست؟ ابر هم نیست حداقل بریم تو نخش بلکه بارون بزنه؟ مسخره کردی ما رو؟
November 10, 2025 at 11:37 AM
از پیاده‌روی امروز
November 9, 2025 at 6:54 PM
سردمه و دلم دانمارکی داغ می‌خواد با چایی.
November 8, 2025 at 5:34 PM
این دو سه روزی که توی کوه‌ها ول گشتم، هزار برابر بیشتر بی‌آبی رو حس کردم. تا ایستگاه ۷ یکسره خشک خشک بود، دریغ از یک چکه آب. هیچ وقت زمین و پاییز رو اینجوری ندیده بودم.
November 8, 2025 at 2:56 PM
هم وسط این قشنگی‌هام، هم دو سه روزه همه‌ی کارهام رو تعطیل کرده‌ام و یک حالی‌ام که انگار قراره این زمان تا ابد کش بیاد و در دنیا رسالتی جز ولو شدن در آفتاب پاییز ندارم.
November 8, 2025 at 1:06 PM
حوالی غروب امروز
November 3, 2025 at 1:43 PM
معمولاً اینجوریه که تو مشکلات مردم رو می‌فهمم و دور نیستم. بعد یهو از یک جایی اونا به نظرشون یک چیزهایی راه حله و مایه‌ی امیدواری، در حالیکه به نظر من چرنده و ناکافی. از همین نقطه دیگه نمی‌فهمیم همو و راه‌هامون جدا می‌‌شه. البته من که نشسته‌ام، اونا راه می‌افتن و می‌رن به اون راهه که به نظر من ناامیدکننده‌س.
November 3, 2025 at 11:45 AM
از لحاظ روحی نیاز دارم بخوابم و در دنیایی بیدار شم که توش آدمیزاد قبلاً منقرض شده.
November 3, 2025 at 9:32 AM
تکون خوردنم نمیاد.
November 3, 2025 at 6:54 AM
و قسم به بادمجان آنگاه که سرخ می‌شود.
November 2, 2025 at 10:21 AM
آدمیزاد خیلی تکراری و کسل‌کننده‌ست.
November 2, 2025 at 6:24 AM
Reposted by فیکول
این اصرار طبقهٔ مرفه به «متوسط» بودن هم چیز بامزه‌ایه. طرف چهارتا خونه در بهترین محله‌های تهران داره، دوتا ویلا در گیلان و مازندران. سالی دست‌کم چهارتا سفر خارجی می‌ره. بعد اصرار اصرار که من طبقهٔ متوسطم.
November 1, 2025 at 7:19 AM
اون روز به این زن گفتم توییتر دیوونه‌خونه‌‌ی عمومیه، آسمان آبی دیوونه‌خونه‌ی اکسکلوسیو. الان یک دور اینجا و توییتر زدم و بار دیگر همین.
پ.ن. به اینهایی هم که بابت ماجراهای این مردک متجاوز از ایرانی بودن خسته‌ شدند خندیدم. چون در جریانین که بقیه‌ی دنیا متجاوز نداره، همین دو سه‌ تان که از ایران رفتن کانادا.
November 1, 2025 at 5:56 AM
با خواهرم توی کوچه‌های اطراف خونه راه می‌رفتم، چشمم خورد به یکی از مغازه‌های خیلی خسته که از بچگی ما همین جور مونده بود، فقط فرسوده‌تر شده بود. از خواهرم پرسیدم تو دوست نداشتی مغازه‌دار بودی تو کوچه‌‌ای خلوت؟ گفت که چی کار کنم؟ گفتم که کرکره رو بکشی پایین و تعطیل کنی. گفت یعنی کرکره دوست داری، نه مغازه.
October 29, 2025 at 6:35 PM
داشتم با همکارم سر یک موضوع بحث می‌کردم، وسطش خسته شدم، گفتم تو رو خدا خودتو به حماقت نزن و خودت بفهم. بعد از چند دقیقه سکوت، گفت خب، قانع شدم :)):
October 29, 2025 at 7:23 AM
خیلی از اون دنده پاشدم امروز و هم دلم می‌خواد پاچه‌ی همه رو بگیرم، هم حوصله هم ندارم. 😒
October 27, 2025 at 8:10 AM
با دوستم یاد این افتادیم که اکس هزار سال پیشش، هر وقت میخواست بگه یک چیزی رو به کسی نگو، می‌گفت این بین من و تو و فیکول بمونه. یعنی بدبخت احتمال اینکه چیزی بین خودشون دو تا بمونه رو هم در نظر نمی‌گرفت حتی :))
October 25, 2025 at 8:53 PM
امروز تمام راه داشتم یک طرف مکالمه تلفنی راننده با دوستش رو می‌شنیدم و فکر می‌کردم کاش من الان جای اون یکی بودم. از بس هی بهش گفت خسته شدی و حالا چند سال کار نکردی، این یک ماه رو کار کن، بعد استراحت کن دوباره و انواع و اقسام قربون‌صدقه‌ها. بعد حالا ما یک کلمه بگیم خسته‌ایم، رفقامون میگن این که عادیه. 🙄
October 25, 2025 at 7:04 PM