∀🐘
banner
midnightblue.bsky.social
∀🐘
@midnightblue.bsky.social
«مغروق آب‌های هزاران خلیج دور»
از صبح همزمان با پیش‌فروش بلیط قطار، بلیطم در مرحله صدور مونده و هیچی به هیچی.
December 16, 2025 at 6:23 AM
در نوجوانی نمی‌دونم چه ساز و کاری در مغزم رخ داده بود که مشتاقانه می‌نشستم پای سخنرانی‌های خاتمی. متاسفانه اسباب کشی یادم انداخت که برمیداشتم از بیاناتش تو کتاب‌هام هم می‌نوشتم. 🤦🏻‍♀️
December 16, 2025 at 6:21 AM
در خلال جمع کردن کتاب‌ها، یه سری کتاب ۲۷ سال پیش پیدا کردم که با قیمت ۹۰ تومان (تک تومن) خریده بودم.
December 15, 2025 at 9:07 PM
خیلی شلوغش کردم شاید ولی واقعا فکرش رو نمی‌کردم که این قدر احساساتی بشم‌.
December 14, 2025 at 6:25 PM
امروز سر آخرین کلاس برای خوزستان، یکی شون گفت: تیچر مامان من وقتی کوچولو بوده، مامان شما معلمش بوده. این‌بار خنجر رو عمیق‌تر در قلبم فرو کردم. 😭
December 14, 2025 at 6:23 PM
باید کتاب‌های کتابخونه‌ام رو هم جمع کنم و تصمیم خیلی سختیه که کدوم‌ها رو ببرم و چی‌ها رو بگذارم بمونه.
December 14, 2025 at 4:10 AM
امروز از یکی از بهترین کلاس‌هام خداحافظی کردم و بعد از خاموش کردن دوربینم بی اختیار گریه ام گرفت.
December 13, 2025 at 1:04 PM
در سالگرد رفتنت اومدیم که من برای اولین بار خونه مون رو ببینیم. چه قدر من خوشبخت بودم که تو زندگی من بودی جِدو عزیزم و من از یادت نمی‌کاهم. ✨
December 12, 2025 at 7:19 AM
امیدوارم به خاطر کلوچه‌های خرمایی شهر هم که شده، آقا بانکی‌ها وام من رو بدن.
December 11, 2025 at 8:41 AM
امروز از صبح تو ولایت بارون میاد و به همراهش خبر خوش هم اومد. البته من کمی استرس هم دارم.
December 9, 2025 at 5:30 AM
اشغال شدن پیاده‌رو‌ها با ماشین‌‌ها و موتورسیکلت‌های پارک شده، مصالح ساختمانی و چیزهای دیگه؛ خیلی آزاردهنده است. هر بار باید خطر کنی و یه قسمت از مسیر پیاده روی رو بیایی و تو خیابون راه بری.
December 8, 2025 at 3:32 PM
پادکست نامکرر رو دوست دارم
December 8, 2025 at 1:59 PM
امروز جا شمعی، پوست کن، صافی چای، بانکه در کلیپسی؟! و گیره کیسه آیکیا خریدم. البته پیام دادن و گفتن بانکه موجود نبوده، اشتباه شده.
December 8, 2025 at 12:07 PM
فر خریدم و اصلا هم مهم نیست که هنوز یخچال و لباسشویی ندارم.
December 6, 2025 at 2:15 PM
متاسفم که خیلی به فارسی سخت صحبت میکنم :))))
December 6, 2025 at 1:15 PM
پانزده دقیقه بین دو کلاس وقت دارم برای یه چایی خوردن که اونم اونقدر در برداشتن بیسکوییت خیس خورده ام تعلل کردم که همش ریخت تو چایی ام و فلان شد.
December 6, 2025 at 1:14 PM
این که فقط اون باید حواسش به همه چی باشه و خودشون انگار هیچی نمی‌دونن، یکم اذیتم می‌کنه.
December 5, 2025 at 8:50 PM
برای مراسمی که نمی‌دونم کی باشه، امروز مامانم پارچه خرید.
December 4, 2025 at 6:48 PM
یه همکارمون بود، دیگه یهو نیومد، بی خداحافظی. بعد من هزار سال وقت بعدش از طریق دوستم که میشناختش، فهمیدم که مهاجرت کرده. واقعاً این حجم از دهن قرصی رو کاش من داشتم.
December 4, 2025 at 5:57 PM
اسپاتیفای خونه به من گفت، البته که عزیزم سن یک عدده، زیاد جدی نگیر. باشه عازیزم و :*
December 4, 2025 at 4:50 PM
امشب به آدم‌هایی فکر کردم که سال‌هایی که مردن از طول مدت زندگی کوتاهشون بیشتر شده. به دایی ام، به مادربزرگم، به آدم‌هایی که ندیدم.
December 3, 2025 at 6:31 PM
برای روی یخچال، مگنت‌های زیبا می‌خوام، ولی فعلا تا اینجا:
December 3, 2025 at 6:27 AM
دلم شور میزنه و امروز روز خوبی برای داشتن چهار کلاس نیست.
December 2, 2025 at 9:54 AM
بلاخره اینجا هم یه بارونی یا به اصلاح محلی تیپ تیپ بارید.
December 2, 2025 at 8:58 AM
استرس گرفتم که نکنه این چیزهایی که خریدیم رو سر موعدی که گفتن، تحویل ندن.
December 2, 2025 at 6:53 AM